خزعبل

ساخت وبلاگ

چهارشنبه، بالاخره، سخت‌ترین امتحان دوران تحصیلم تموم میشه.

امسال نتونستم وقت بذارم برای تبریک نوروز و احوال پرسی. دوست نداشتم پیام ثابت و غیرشخصی‌سازی شده بفرستم.

امیدوارم بعد از امتحان، بتونم یکم هم که شده از حال همه رفقا و عزیزان خبر بگیرم.

خزعبل...
ما را در سایت خزعبل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6gadflyinnetd بازدید : 2 تاريخ : سه شنبه 4 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:06

این نوشته حاوی یک تصویر زشت از من است. تصویری از خودبزرگ بینی و خودشاخ پنداری توی ذوق زننده ای که از هیجاناتم بروز پیدا کرده.اینجا با هرکس صحبت کنی ADHD داره. یعنی یک حال مد و ترند عجیبی پیدا کرده. به شکل ویژه تری، زنان و جامعه رنگین کمانی، با شدت بیشتری ابراز مبتلا بودن به انواع بیماری های روان از جمله مرزی، دوقطبی، ADHD و ... دارند.نکته مهم در این رابطه این هست که این افراد از این شرایط برای توجیه رفتارهای نادرست یا غیراخلاقی خودشون استفاده میکنن. اگر دست به خشونت بزنن، اگر به دیگران اهمیت ندن، اگر آسیب به دیگران بزنن یا هرکار دیگه ای که قابل قبول نیست، با این توجیه که به خاطر مثلا ADHD این کار رو انجام دادن، بدون عذرخواهی یا حتی مقاومت در برابر تکرار اون کار، ادامه میدن. تیتر این نوشته رو گذاشتم سانسور شدند چون هیچ جا حز اینجا نمیتونم درباره اینها بگم یا بنویسم و حقیقتا این روزها بیش از پیش تحت فشار و آزار از سمت همین دسته ادم ها هستم. بخش دیگه ای از مشاهداتم، مربوط هست به قشر جوان اینجا که به شکل بی رحمانه ای خودخواه و بی مسئولیت هستند. چندماهی است که با دیدن رفتارهای این قشر، بهتر متوجه استعمار و چگونگی رخدادش شدم. و امان از تیک تاک. باورم نمیشد روزی به این اندازه از یک شبکه اجتماعی عاصی شده باشم. باز هم بخشی که حتی اینجا هم ممکن بود خودم رو سانسور کنم، اما اینجا چرا سانسور کنم؟ بذارید راحت بنویسم.بخش عمده ای از جوان هایی که مشاهده کردم ( از قشر مثلا تحصیل کرده، عمدتا زن)، به شکل احمقانه ای تیک تاک رو همچون وحی منزل میبینن و دانشگاهشون تیک تاک هست. با این تفاوت که توی این دانشگاه، از امثال کاردی بی و دریک درباره مباحث روانشناسی و سیاسی و اجتماعی یاد میگیرن.اگر روزهای بس خزعبل...ادامه مطلب
ما را در سایت خزعبل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6gadflyinnetd بازدید : 19 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1402 ساعت: 0:29

«این آشغالا چیه نگه داشتی؟»این جمله اشاره به پوست یک شکلات دارد. به ظرف خالی شانسی. برچسب یک لباس. این جمله به عامل یادآور خاطراتم اشاره دارد. اتاقم شبیه به انبار شده. از هرکسی، هرچیزی، هر لحظه‌ای چیزی را نگه داشته‌ام و همزمان از به یاد آوردن خاطرات فرار می‌کنم. دلتنگ می‌شوم. دلتنگ چیزهایی که هیچ وقت دوباره رخ نمی‌دهند. اشتباه است. باید رو به آینده و حال بود. باید گذشته را گذاشت و حال رو زندگی کرد و آینده را ساخت. اما کدام آینده بدون این گذشته ممکن است؟دلتنگ می‌شوم و می‌دانم که این دلتنگی ریشه در سلامت روان ندارد. دلتنگ‌تر که می‌شوم شروع می‌کنم به مرتب کردن اتاق. شروع می‌کنم به دل کندن. حتی دل کندن از همین نیم فاصله ها. دل کندن از هرچیزی که چنین در هم می پیچاندم.در مباحث مربوط به پیری (که به نظرم ترجمه اشتباهی از aging هست و پُرسالی یا پرُ زندگی، بهتر هستند) یک بخش مهم مربوط به احساس کهولت است. وقتی یک نفر باور می کند که دیگر «کارایی» ندارد (گویی که یک ماشین است که باید کارایی داشته باشد؛ نه آن که کسی که زندگی کند)، یا باور می کند که دیگر توان لازم را ندارد، بدن با او همراه می شود. انتظارات اثر می گذارند. این ها رو گفتم که بگویم که چند سالی هست که آرام شدم. آرام تر راه می روم. خموده تر راه می روم. از این که به جمع جدید بروم، حجالت می کشم. خوشی کردن را فراموش کرده ام. خلاصه که دل مرده شده ام. مقاومت می کنم. دوست ندارم دل مرده باشم. دوست ندارم آن چه شده ام باشم. اما توان. توان ندارم. اگر اینجا می نویسم برای همین هست که توانم را بازیابم چون نوشتن کمک می کرد. یک حیاط خلوت، یا حتی حیات خلوت اینجا توی این وبلاگ. هربار، هرکسی را می بینم، با خودم می گویم نکند که آخرین بار باشد. نکند خزعبل...ادامه مطلب
ما را در سایت خزعبل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6gadflyinnetd بازدید : 34 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 11:58

واقعیت این که روزی دوبار دلم می‌خواد پیام بدم و بهش بگم چقدر دوستش دارم.اما افسوس که گذشته دیگه برنمی‌گرده.از وقتی یادم میاد، اطرافیانم سعی داشتند محتاطم کنند. وقتی بهش رسیدم، حرف گوش شدم. محتاط شدم. محتاط‌تر از چیزی که باید. می‌ترسیدم که از دستش بدم.از دستش دادم. آن قدر محتاط بودم که هم اون رو از دست دادم، هم لحظاتی که با او بودم رو، حیف کردم. حالا، این سر دنیا نشسته‌م، به این فکر می‌کنم که چقدر ترس بیهوده داشتم. ترس از دست دادن، باعث شد خیلی چیزها رو از دست بدم.نه فقط اون رو از دست دادم. تمام دوستی ها و زمان های خوش رو هم از دست دادم. توی اتاقی نشسته و هیچ جز کار جدی ازم برنمیاد. نمی‌تونم شاد باشم و این شاید بزرگترین از دست دادن باشه. آه که دست از غر نمی‌دارم... خزعبل...ادامه مطلب
ما را در سایت خزعبل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6gadflyinnetd بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 4 ارديبهشت 1402 ساعت: 18:52

زیر فشار اتفاقات ایران، تقریبا تا نزدیکی فروپاشی کامل رفتم.مخلوطی از تمام خاطرات و اتفاقات و تصورات و تخیلات و همدردی و همدلی و نگرانی و افتخار قروقاطی در ذهن و دلم ورجه وورجه می‌کرد.جنگ، بر سر زندگی است و باید بتوان زندگی و شور آن را زنده نگه داشت.وقتی اعتراضات دوست داشتنی ایران شروع شد، بهت و حیرت از نکبت و کارهای سراسر ظالمانه می‌دیدم و با خودم می‌گفتم، کدام اتفاق جدید است؟ همه این ظلم‌ها، چیزی بود که سال‌ها رخ می‌داد.این بار یک چیزی فرق کرده بود: انباشت خشم و لمس درد.کسانی که حرف‌های ما را باور نمی‌کردند، این روزها، کابوس ما بر سر خودشان آوار شده بود. حال دیگر نمی‌شد انکار کرد. خیلی فکر کردم که چه باید کرد در این فشار سنگین روانی. مثل گذشته فرار کرد از اخبار؟ پذیرفت که دنیا نکبت بی‌انتهاست؟ یا رو به آینده امیدوار بود؟به جزء نزدیک کردم خودم را. سراغ دانش‌آموزان رفتم. آن‌ها هنوز فرصت این را دارند که طعم لذیذ زندگی را بچشند؛ بی آن‌که مرعوب ساختارهای ساختگی اجتماعی شوند. هنوز می‌توانند از سلطه آموزش بر شناخت و روانشان دوری کنند، و به جای باختن به فضای اجتماعی و مجازی، کنشگر آن باشند.همین قدر بی نظم که نوشتم، همین قدر آشوبناک هست مغزم.و فقط یک چیز می‌دانم.امیدی به «زندگی» برای خودم ندارم، و تمام آرزو و هدفم این است که دیگران بتوانند زندگی کنند و حسرت کمتری را لمس کنند.و درد. دردهای ناگزیرشان را باید چاره‌ای جست.پ.ن:هنوز عاشقانه عشق معشوق را حامله‌ام؛ و عذاب وجدان از آن که مبادا روزگاری جمهوری اسلامی کسی بوده باشم. خزعبل...ادامه مطلب
ما را در سایت خزعبل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6gadflyinnetd بازدید : 74 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 16:17

مرگ جزئی از زندگی است. همان گونه که حافظه، همان گونه که خاطرات.

نیوشا هم رفت. حتی نمیدونستم که سرطان داره. میدونستم، اما نمیدونستم انقدر جدیه. شاید نمیخواستم فکر کنم که جدیه.

حالا، دیگه نیستش. میتونم فکر کنم، مثل مدت های زیادی که خبر نمیگیریم، هنوز جایی مشغول زندگی و کیف کردنه. یا این که خودم رو گول نزنم، و بپذیرم، که نتونست حتی سی سال زندگی کنه.

خزعبل...
ما را در سایت خزعبل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6gadflyinnetd بازدید : 84 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 16:17

هرکس، یک چیزی را معنای زندگی‌اش در نظر می‌گیرد.برای او، چند گیاه بود و چند تابلو و چند ظرف. با اضطراب، دورشان می‌گشت و می‌پایید که مبادا خشک شود، خط بیفتد یا بشکند، و زندگی‌اش رنگ ببازد.کنج خلوت معنادارش را جز به چشمانی که باید نمی‌خواست نشان دهد.او تمام معنای زندگی‌اش را، به پای آن دو چشم ریخت.  چشمانی که ناخواسته، خشک کرد و خط انداخت و شکاند.حال تکه‌های ظروف را، تن شکسته گیاهانش را و تابلوهایی خط افتاده‌اش را، دست گرفته بود و در خیابان می‌گشت. نمی‌دانست این درد را کجا فریاد زند.این درد را چگونه درمان کند.برای او، معنای زندگی در آن چند گیاه و چند تابلو و چند ظرف بود.اما دیگری نمی‌دانست.آقای ... خزعبل...ادامه مطلب
ما را در سایت خزعبل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6gadflyinnetd بازدید : 91 تاريخ : شنبه 10 ارديبهشت 1401 ساعت: 10:06

لبریز شدن، آکنده شدن، آغشته شدن؛ این واژه‌ها، توصیفگر اوضاع شده‌اند.لبریز شدن، حال آدم رو در مرزی تصویر می‌کند که هر آن انتظار داریم بترکد. یا رها کند و برود. دیگر نهایتِ ظرفیت پر شده. آکنده شدن، به این شکل که آنچه از آن لبریز شده‌ایم، حال جزیی از ما شده است. غم، خشم، تنهایی. چنان گوشتی که به استخوان چسبیده باشد؛و آغشته شدن، پیچیده‌ترین وجه این اوضاع است؛ آنچه جزیی از ما شده، ناخواستنی است و به آن آغشته‌ایم؛ گویی نمی‌پذیریم که از آن آکنده‌ایم.پ.ن: همین که از زمین پرواز کرده و سعی می‌کنم دور شوم، زنجیرِ خاطرات و تقویم و هزار درد و شادی و زهرمار، برم می‌گرداند. گاه فکر می‌کنم به خاطر آن است که چیزهایی را از دست دادم که همیشگی می‌دانستمشان؛ اما واقعیت این است که هیچ وقت هیچ چیز از آن ما نیست مگر خیال. خزعبل...ادامه مطلب
ما را در سایت خزعبل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6gadflyinnetd بازدید : 130 تاريخ : شنبه 10 ارديبهشت 1401 ساعت: 10:06

شاعر میفرماد که هوا را از من بگیر، خنده ات را نه. هوا که نداریم این روزا، امید به خنده ات هست؟ خزعبل...
ما را در سایت خزعبل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6gadflyinnetd بازدید : 106 تاريخ : يکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت: 8:36

به یمن کرونا، الان مدت هاست که ارتباطم با افراد حداقل شده. شاید بهتر بود اگر فرصتی برای فکر کردن میشد، اما وقتی هنوز فکر کردن، غم و درد میاره، نمیتونم سمتش برم.  با اینحال،بعضی شب ها، کلی سوال به سمتم خزعبل...ادامه مطلب
ما را در سایت خزعبل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6gadflyinnetd بازدید : 139 تاريخ : يکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت: 8:36